loading...
خودشناسی
محسن سبزیزاده بازدید : 18 جمعه 29 آذر 1392 نظرات (0)

 

 

 

شخصيت انسان

 

 

به دليل تنوع و گستردگي رفتار، در انسان ها، ارائه تعريف جامع وکلي از شخصيت ، امکان پذير نيست. اما در بين اين نظريه ها دو نظريه از اهميت بيشتري برخوردار است. در نظريه اول ريشه رفتار و شخصيت انسان را در درون او مي دانند و در نظريه دوم ريشه رفتار انسان را درتعاملات او با محيط مي دانند.

تمامي افعال و رفتارهاي انسان، ريشه در شخصيت او دارند.

از نظراکپورت رابطه روح و شخصيت رابطه اي متقابل و دوطرفه است يعني شخصيت يک مفهوم کاملاً رواني(نظريه اول) است نه يک مفهوم کاملاً زيستي (نظريه دوم) .

 در واقع او معتقد است که بدن فيزيکي انسان بر روح ، و روح نيز متقابلاً بر جسم اثر مي گذارد و سازمان شخصيت درواقع حاصل تعامل متقابل اين دو موضوع است.

در قرآن از شخصيت به عنوان شاکله ياد ميشود و قرآن منشاء اعمال آدمي را شاکله مي داند .

شکل گيري شاکله در انسان

شاکله در لغت معناي متفاوتي دارد . مفرد شاکله ، شکله، بستن پاي چارپا و شکال به معناي بند و طنابي است که حيوان را با آن مي بندند، از ديگر سو شاکله به معناي خلق وخوي نيز هست، چون انسان را مقيد مي کند و نمي گذارد انسان آزاد باشد به طوري که انسان را مجبور مي کند تا به مقتضاي آن رفتار عمل کند.

به طور کلي مي توان گفت شاکله به معاني زير است:

1-نسبت 2-خلق وخو 3-حاجت و نياز 4-مذهب و طريق 5- ساخت .

فطرت

انسان در ابتداي تولد يک سري توانايي هاي بالفطره و ذاتي و غير اکتسابي دارد که به آن در اصطلاح فطرت مي گويند . که در طول زندگي او اين توانايي بروز کرده و به او کمک مي کند.

علاوه بر فطرت، انسان داراي عقل نيز هست پس انساني که بالفطره داراي توانايي ها و فطرت است و عاقل نيز مي باشد پس از تولد در تعامل با طبيعت قرار مي گيرد و در اثر اين برخوردها با طبيعت ، رشد و شکل گيري کامل شخصيت حاصل مي شود .

رشد شخصيت

مراحل رشد شخصيت در انسان بر اساس دو عامل عقل و نفس به مراحل زير تقسيم مي شود:

1-نفس اماره 2- نفس لوامه 3- نفس مطمئنه.

در ابتداي تولد کودک سمت غريزه و نفس اماره بوده و عقل درحرکت آن جايي ندارد.

اما با رشد و بزرگ شدن و افزايش تعاملات او با طبيعت عقل نيز رشد کرده و او نسبت به کارهاي بد خويش شرمنده مي شود در اين جا نسبت عقل وغريزه 50-50 است . در مرحله بعدي عقل که داراي رشد کامل بوده انسان را از انجام کارهاي ناپسند باز مي دارد.

يکي از عناصر مهم در شکل گيري شخصيت در انسان تلاش او براي سازمان دهي عناصر و محرک هاي محيطي اوست. بر اساس اين خصلت وقتي عنصر جديدي با محرک جديدي وارد ذهن انسان مي شود او در تلاش براي برقراري يک نظم در درون خود و قرار دادن آن محرک در جاي خود مي باشد که همين تلاش باعث رشد شخصيت و توانايي فکري در انسان مي گردد.

حيات ذهني و شخصيت

در روند زندگي فرد (انسان) روابط بسياري ميان او و عوامل محيطي و ساير افراد انساني برقرار مي شود که آن را حيات ذهني و يا ذهن مي نامند .

ترديدي نيست که حالات روحي و هيجان در عملکرد بدن اثرات عميقي به جاي مي گذارد .امروزه بيش از 75% از بيماراني که به پزشک امراض داخلي و عمومي مراجعه مي کنند ، دچار واکنش هاي روان تني بوده و از عوارض آن رنج مي برند. و اين عوارض را در جامعه شخصيت بيمارگونه مي گويند .

شخصيت هر کس به معني چگونگي ظهور اجتماعي و بيان شخصيت اوست . هر انساني خود را به شيوه اي مخصوص به خود بيان مي کند و خصوصيات خويش را به طريقي جلوه گر مي سازد و از چگونگي خود بازکردن و خودآشکار ساختن هر فرد را شخصيت او مي گويند .

شخصيت هر فرد از مجموع حالات نفساني ، احساسات ، افکار ، عواطف و چگونگي شرايط ظاهري و جسمي او تشکيل يافته که بي مانند است . در سوره انسان آيات 1-2 خداوند متعال مي فرمايد : "آيا انسان به ياد دارد که چه روزگاراني به گذشته و چه مراحلي را پشت سر گذاشته است؟ او چيزقابل توجه و اعتنايي نبوده و هيچگونه شخصيت و عوامل سازنده شخصيت را بالفعل نداشت و ما او را از نطفه اي مخلوط و آميخته و مرکب آفريديم و او را گوش شنوا و چشم بينا داديم و او را مدام مورد آزمايش قرار مي دهيم تا آنچه دارد به ظهور رساند و استعدادها و زمينه ها آثارشان را در موقعيت هاي مناسب نشان بدهند."

به طور کلي سه مشکل اساسي عاطفی براي انسان وجود دارد که تقريباً همه ما ناگزير بايد تا حدودي در سراسر عمر به نوعي با آنها دست و پنجه نرم کنيم اولين مشکل ، نگراني است . گفته مي شود که نگراني يک ترس بي دليل و غيرمنطقي از يک چيز ناشناخته است ، افرادي که اسير نگراني عميق هستند هميشه چنين مي انديشند که بر اموري که امکان خطر وجود دارد ، حتما آن خطر اتفاق مي افتد .

دومين مشکل عقده گناه است . که مي‌توان آن را اين‌چنين تعريف کرد: يک احساس دائمي داشتن فساد اخلاقي و يا گناه‌کار بودن.

 شخصي که به عقده گناه گرفتار است پيوسته در چنگال احساس عميقي از گناهکاري و بد بودن اسير است .

  سومين مشکل ، عقده حقارت است زيرا فردي که داراي عقده حقارت است همواره به وي احساس نارسائي و عدم کفايت دست مي دهد . همان گونه که تقريبا همه ما اين احساس را داريم . ممکن است از بعضي توانائي هاي خود آگاه باشيم ولي در درونمان احساسي به صورت انگل و آزاردهنده  وجود داشته باشد که خود را بي کفايت و ناتوان بدانيم .

سه مشکل اساسي که بيان گرديد هر سه ريشه در دوران کودکي انسان دارند ، مخصوصاً هفت سال اول زندگي .

کودکان در واقع هر آنچه را که در آن زيست مي کنند مي آموزند و از اطراف خود بازخورد مي گيرند ، کودکي که با خصومت زندگي کند ستيزه جوئي را مي آموزد ، کودکي که با بردباري زندگي کند ، صبوري را مي آموزد ، کودکي که با تشويق بزرگ شود اعتماد به نفس را مي آموزد و ...

خودآگاهي

زندگي همه موجودات بر پايه دانش وآگاهي نسبت به محيط است که يا غريزي است و يا اکتسابي.

يکي از ويژگي هاي مهم انسان آگاهي او نسبت به دانش و توانايي هاي خويش است.

يعني انسان نه تنها از محيط ، دانش هاي مختلف را کسب مي کند ، بلکه بر اين دانش ها ، علم و آگاهي نيز دارد ، يعني مي داند که مي داند.

در تعريف خود آگاهي مي توان گفت: "خودآگاهي باز کردن دريچه دانش به درون خود و گسترش آن مي باشد."

و گسترش آن عبارت است از مورد توجه قرار دادن فرآيندهاي دروني .

 به طور کلي هر چيز که به خود آگاهي برود ديگر به ناخودآگاهي نمي رسد و اگر مورد غفلت قرار گيرد فراموش مي شود ولي در درون از بين نمي رود.

عامل رشد شخصيت در انسان هم همين خودآگاهي است که باعث مي شود انسان نسبت به توانايي ها، و نقاط ضعف خويش آشنا شود.

خودآگاهي مستلزم حضور قلبي و عقلي است درواقع خودآگاهي کار عقل است و وقتي عقل نسبت به موضوعي آگاهي يابد ديگر از دست نخواهد رفت . پس بنابراين با رشد عقل، خودآگاهي انسان نيز افزايش مي يابد.

در روانکاوي فرويد آگاهي ذهن به سه قسمت تبديل مي شود:

1- خودآگاه: همان مسائلي که در ذهن، انسان به آن آگاهي کامل دارد.

2- نيمه خودآگاه: در مورد اين مسائل آگاهي کامل نداريم ولي با فشار به ذهن مي توانيم در مورد آن آگاهي يابيم.

3- ناخودآگاه : اطلاعاتي که در ذهن وجود دارد ولي در حال حاضر نسبت به آن ها آگاهي نداريم در واقع در ذهن ما مدفون شده ولي بر رفتار و اعمال ما تاثير مي گذارد.

 درواقع مي توان گفت : اين ناخودآگاه ها هستند که فرمانده اعمال ورفتار نا معقول و واکنش هاي غير عقلاني وغيرمنطقي ما نسبت به محيط هستند.

مثلا اينکه در بعضي ازمواقع به طور غير عادي ، محتواي بعضي خبرها را دوست داريم و نسبت به بعضي ديگر متنفريم . ولي دليل خاصي براي آن نداريم درواقع اينها تأثيرات همان ناخودآگاه براعمال ماست.

بايد توجه داشت بيشترين اطلاعات ما در ناخودآگاه ماست و علت مشکلات رواني و شخصيتي افراد ، نسبت رشد در ناخودآگاه است. به طوري که کار روانشناسان درحل مشکلات افراد ، پيدا کردن ريشه اين مشکلات در ناخودآگاه آنها و اتصال آن به قسمت خودآگاه است.

براي افزايش خودآگاهي بايد تفکر بيشتري در مورد اعمال و کارهاي خود کنيم ، درواقع بايد سعي کنيم مسائلي که به ناخودآگاه مي رود مسائل حل شده بوده و به صورت عقده درانسان در نيايند. که براي تحقق چنين امري خانواده مهمترين نقش را ايفا مي کند .

يعني خانواده با ايجاد محيطي آرام ، تفکر و تدبر را به فرزندان خود مي آموزد و درواقع مي توان گفت مهمترين عامل رشد شخصيت در انسان تا قبل از رسيدن به سن بلوغ ، خانواده ، و پس از سن بلوغ ، خودآگاهي است.

داستان راپونزل

"بايد انسان عميقاً فکر کند که از چه آفريده شده است." (سوره طارق، آيه 5) خودشناسي رابطه مستقيم با تصوير ذهني دارد. و تصويري که انسان از خود در ذهن مي پروراند، ريشه بيشتر رفتارهاي وي را تشکيل مي دهد. زيرا علت اينکه هر يک از ما از خود تصويري غيرواقع بينانه مي سازيم در حقيقت محصول چيزهائي است، که ساير مردم خواه به درست يا غلط ، درباره ما به ما گفته اند ، و ما را آن طور بيان و توصيف نموده اند.

موضوع تصوير ذهني در افسانه هاي باستاني ملل نيز به طور ضمني بازگو شده است . افسانه راپونزل (Rapunzel) نيز يکي از داستان هائي است که در آن اهميت برداشتي که انسان از خودش دارد به خوبي منعکس شده است .

اين افسانه سرگذست يک دختر جوان را بازگو مي کند که توسط يک زن جادوگر در برج قلعه اي زنداني شده است . اين دختر که اساساً زيبا بوده ، همواره مورد سرزنش جادوگر قرار داشته و جادوگر پير همواره با اصرار زيادي به او مي گويد که بسيار زشت و غير قابل تحمل است . البته اين حيله را جادوگر به منظور نگهداشتن دختر نزد خود و فرار از تنهائي خويش در برج ، به کار مي بسته است . لحظه آزادي راپونزل زماني فرا مي رسد که يک روز طبق روش معمول که در کنار پنجره برج ايستاده و به نقاط دوردست نگاه مي کند . ناگهان در پاي برج شاهزاده چارمينگ (Charming) معشوق خود را مي بيند و بي درنگ موهاي بلند و طلائي خود را از پنجره به پائين برج مي اندازد و شاهزاده با گرفتن موي او بالا مي آيد و او را از زندان جادوگر نجات مي دهد

در اينجا بايد گفت که زندان راپونزل در حقيقت برج جادوگر نبوده است ، بلکه زندان واقعي او ترسي بوده که در اثر تلقين هاي ماهرانه جادوگر از زشتي چهره اش در او به وجود آمده بود ، ولي هنگامي که راپونزل چهره زيبايي خود را در آيينه چشم معشوق مشاهده مي کند ، و اطمينان مي يابد که زيباست ، از زندان واقعي و رنج ناشي از آن که در اثر زشتي تصوري که در ذهنش به وجود آمده بود، آزاد مي شود .

 يافتن خويشتن خويش (مقام نفس)

يکي از موازين دقيقي که روانشناسي اسلامي به شناسائي احوالات انسان (در دنيا و آخرت ) استفاده مي کند متبلا ساختن درون و ژرفاي روان انسان و روشن ساختن صدق و کذب ادعاهاي اوست تا به حقيقت مقام نفس دست يابد  براي شناسايي حال و مقام نفس بايد در دل خود نظر کند که آيا خداوند در قلبش عظيم و شکوه مند است و در رضايت دائمي از خدا به سر مي برد و يا غرق در لذت و خطو ط دنيوي است و گمان به رضاي خداوند مي برد .

در اين مسير ، مقياس قلب است . زيرا که قلب صادق ، و نفس دروغگو است .پس براي کسي که مي خواهد به مقام نفس خود دست يابد ملاک و داوري با قلب اوست .

کسي که خواهان تجلي درون است حب خدا را در قلب خود احساس مي کند و مقامش در پيشگاه خدا بلند است . و اگر در خود نارضايتي و اعتراض نسبت به خدا احساس مي کند بايد نفس را متهم کند و در صدق ادعاي او شک کند و آگاه باشد که نفس ، حائل ميان او و حق تعالي است بايد شمشير مخالفت با نفس به دست گيرد تا اين آفات را از دل خود براند .

البته آزمون و سنجش قلب بايد در هر لحظه و هر نفس صورت گيرد تا مبادا شخصي که خود را مطيع حضرت حق مي داند از طريق حق منحرف شود .

علل فساد نفس

به گفته پاره اي از پيشوايان ديني و علما اخلاق ، نفس انسان از سه طريق فاسد مي شود :

1-     نادرستي و ناسالم بودن انسان

2- همبستگي با عادت پايبند بودن به آنها

3- دلبستگي به تمايلات

 نا سالم بودن طبيعت از خوردن لقمه حرام ناشي مي شود .

همبستگي با عادات ناشي از نگاه حرام ، استماء و بهره جستن از کارهاي زشت غيبت و سخن چيني است .

و در نهايت دلبستگي به تمايلات ، ناشي از همگامي با شهوات ، همراهي با تمنيات و آرزوهاي نفس و همراهي با احلام و پندارها در جهت عوامل لذت هاي حرام مي باشد .

مانند حب و علاقه به مدح و ستايش , ادعا به اخلاص , سخا , کرم , تقوا و جوانمردي ....

اما زماني که نفس به مرحله امتحان در برابر عمل يا شرايط سخت مي رسد کذب ادعاهايش مشخص مي شود .

درمان نفس

در اينجا لازم است که انسان خود را از قيد و بند عادات مانوس و تمايلات پست و لذتهاي ناروا رها کند و به نفس در هر لحظه ، مخالفت با هوا و هوس را فرمان دهد و با تازيانه خوف خدا ، به او هشدار دهد .

تمرين نفس

رياضت و تمرين نفس نوعي مجاهدت ست . و اين مجاهدت جز از طريق مراقبت صورت نمي گيرد . مراقبت در حالي که شخص مي داند خداوند به سرّ نهان و اعمال ظاهر او علم دارد ، در محاسبه نفس هرگز موفق به مراقبت کامل نمي گردد .

مراقبت عبارت از ضبط تمايلات نفس ، ملتزم شدن به طريق حق و نگهباني نفس از آفات و نقايص است .

 براي رياضت و تمرين نفس نياز به چهار نوع معرفت است :

1- معرفت به خداي متعال :

اعتماد و ايمان قولي و عملي به اين که معبود جز خداي متعال و يگانه شايسته پرستش نيست .

2 - معرفت نسبت به دشمن خدا (ابليس ) :

معرفت نسبت به اين دشمن ، زماني حاصل مي شود که شخص در ظاهر و پنهان به نبرد با او بپرداد و از وسوسه ها ، تهديدها و بيم انگيزي هاي او به خداي متعال پناه برد .

«ان الشيطان لکم عدد فاتعذوه عدواً» شيطان دشمن شماست پس او را به عنوان دشمن خود بدانيد .

3- معرفت به اين حقيقت که نفس همواره انسان را به بدي وا مي دارد:

نفس آرزوهايي دارد که هيچ حد و مرزي براي توقف آنها قائل نيست و خواهان تحقق آنها است . 

4- معرفت کردار و عمل براي خدا :

مراد از عمل و کردار در اينجا همان مجاهدت يا جهاد اکبر در راه خدا است .

«و قل اعملوا فسيري الله عملکم» اي پيامبر بگو بکوشيد و عمل کنيد که خداوند عمل شما را قريباًًًًًًً خواهد ديد .

کسي که بدون اين معارف ، ولو مدت طولاني خدا را عبادت کند عبادت او سودي به حالش نخواهد داشت زيرا نسبت به خدا و دشمنش و عمل خود جاهل است و گمان مي برد که خدا را بندگي مي کند در صورتي که بنده شيطان است . زيرا نفس او عملش را پاک و مبري جلوه ميدهد به نحوي که خود نمي داند و کيفيت کارهاي خويش را تشخيص نمي دهد .

ويژگي هاي رياضت رواني

پس از سيراب شدن رياضت از اين معارف ، اين تمرين رواني بايد ده خصلت داشته باشد :

1-سوگند _چه راست چه دروغ _ نخورد تا زبانش با آن خو نگيرد .

2-از دروغ چه شوخي و چه جدي بپرهيزد

3- از خلف وعده _جز با عذر موجه _ دوري کند .

4-آزار و لعن به احدي روا نداشته باشد .

5-هيچ کسي را نفرين نکند تا قلب او پاکيزه بماند که خدا مي فرمايد (ادفع بالحي هي احسن ) عکس العمل و واکنش دلنشين و جالبتري در برابر عمل ديگران به کار ببر .

6- به هيچ کس بي جهت تهمت کفر و نفاق نسبت ندهد .

7- از توجه و عنايت به هر گونه معاصي در نهان و آشکار بپرهيزد .

8- حتي الامکان بار زندگي خود را بر دوش ديگران نگذارد .

9 - بايد کاملاً طمع در خويشتن و طمع در مردم گسسته شود . وقتي انسان به طمع و آزمندي عادت کرد مرتکب کار حرام مي شود .

10- متواضع باشد ، که تواضع اصل و ريشه تمام طاعات و نمايانگر کمال و تقواي انساني است و بايد هر کس را در پيشگاه خدا بالاتر از خود بيند .

نحوه تمرين و ورزش رواني چگونه است ؟

بزرگان مي گويند رياضت رواني به دو قسم است:

1-رياضت ادب :

که مراد ادب ظاهري و باطني است . و از مخالفت از لذت ها و حظوظ نفساني صورت مي گيرد . هدف اين نوع رياضت از بين بردن اوصاف ناستوده از قبيل کبر ، غرور، ريا ، خود بيني و خود ستايي از نفس است .

2-رياضت طلب :

چنين رياضتي از طريق اخلاص و صدق در مجاهت نفس مي باشد و راه آن آراستن نفس به اوصاف پسنديده مانند : محبت ، دلسوزي ، مهر ، گذشت و فداکاري است . و اين نوع رياضت به درمان نفس تشبيه شده است .

خودپسندي

خودپسندي عادتي است که عابدان و پرهيزکاران را بيشتر از گنهکاران مبتلا مي کند

از نظر فرويد حب شامل تمامي گرايشات از حب ذات گرفته تا دوست داشتن والدين و فرزندان مي شود ، وي دوست داشتن را جزئي از غرايز مي داند و عشق خود را امري طبيعي مي داند .

اما از نطر اسلام ، عجب و خود پسندي مقدمه هلاکت و نابودي شخصيت است . و اگر انسان بدون تربيت و تهذيب ، به خود گذارده شود عجب و خود پسندي و عشق به خويشتن او را در اختيار خود مي گيرد. به گونه اي که همه اعمالش در نظرش زيبا جلوه کرده و خود را خالق اعمال خويش مي داند . و به اين جهت از خود راضي شده و بر مردم منت مي نهد . که از خود راضي بودن از علائم نقص و کمبود رواني و نشانه ابتلا به ضلالت و گمراهي است .

فرد معجب و خود پسند فردي است که گمان به نجات خود دارد . غرور و حالت خود پسندي باعث مي شود که شخص حتي به خود دروغ بگويد . لذا در هاله اي از اوهام زندگي مي کند که اين فضا را با موادي تهي از واقيعت براي خود معماري کرده است . و حتي به حدي مي رسد که به خدا نسبت کذب و افترا مي بندد .

خداوند در مورد کساني که مبتلا به خود پسندي شده اند مي فرمايد :

"خود پسندي عبارت است از اينکه انسان کردار شايسته و صالح خود را بزرگ و عظيم بيند" (سوره فاطر آيه 8 ) .  بنا به گفته امام صادق (ع) "گناه براي مؤمن بهتر از خود پسندي است ."

عجب و خود پسندي درختي است که دانه آن کفر وکشتزار آن نفاق است . آبي که آن را آبياري مي کند در خواسته هاي ناحق و ظلم ، شاخه هاي آن جهل و ناآگاهي ، برگ هايش گمراهي و ميوه آن لعنت و محروميت از رحمت خداوند و جاودانگي در آتش دوزخ است .

شخص بايد آگاه باشد که گناهانش از ناحيه نفس _خود_ او سر مي زند و هر گونه خير و عمل صالحي که از وي سر مي زند عامل و خالق اصلي آن خداوند است و همچنين بايد خود را پايين ترين خلايق در برابر خداوند بداند .

خود واقعي _ خود پنداري

براي شناخت واقعي خود بايد تحليلي جامع و درست از گرايش ها و بينش ها و تفاوت آنها با ديگر موجودات مشخص کرد . با توجه به اينکه تفاوت هاي انسان و نبات تقريبا واضح است ، به تفاوتهاي بين انسان و حيوان مي پردازيم

1 – در ناحيه آگاهي ها :

آگاهي حيوان سطحي ، فردي ، منطقه اي و حالي ست اما آگاهي هاي انسان داراي خصوصيات ذيل است :

الف - عميق است : يعني منحصر به ظاهر اشياء نيست ، بلکه به عمق اشياء نفوذ مي کند و نسبت به باطن و حقيقت آنها آگاه مي شود .

ب – کلي است : يعني با کمک گرفتن از قوه عقل ، مفاهيم جزئي را  به کلي مبدل مي سازد .

پ – جهاني است : يعني به شناخت منطقه و محيط زندگي خود اکتفا نمي کند .

ت – فراتر از زمان حال است : يعني گذشته و آينده را نيز مدنظر قرار مي دهد.

2 – در ناحيه خواسته ها :

براي حيوان : مادي ، شخصي ، منطقه اي و حالي است . اما براي انسان

الف - معنوي است :

که در معنويت مثبت به اشکال جستجوي آرمانها مثل ايثار ، فداکاري ، عشق به خدا ، خدمت به خلق و در معنويت منفي به اشکال شهرت ، مقام و سلطه ظهور مي يابد .

ب – عام و فراگير است :

پ - فرامرزي و فرا منطقه اي است .

ت – در امتداد زمان گسترده است .

بر اساس اين بينش ها و گرايش ها مي توان انسان را اين طور معرفي کرد که: حيواني ست مؤمن و عالم ، در اين تعريف حيوان جنس ، عالم و مؤمن دو فعل تمييز دهنده او از حيوانات هستند .

ضرورت شناخت واقعي خود

جهل به «خود» بزرگ ترين جهالت براي انسان است ، زيرا همان گونه که خودشناسي از شريف ترين معارف بشري است ، ناداني نسبت به خود از دردناک ترين ناداني هاست . پيامبر اکرم (ص) در اين زمينه مي فرمايند: "کسي که خود را شناخت خداي خود را هم خواهد شناخت" (فيض کاشاني،محجبه البيضاء ج1 ص68) زيرا همان طور که امام علي (ع) مي فرمايد : "معرفت نور دل و وسيله دست يابي به عالم قدس است ."(تصنيف غرر و درر،باب المعرفه، ص41) .

تصوير پنداري از خود

 براي انساني که از خود تصويري پنداري و غير واقعي دارد در اثر غرق شدن در شهوات ، غفلتها ، و آمال و آرزوهاي دنيوي از آن تصوير زيبا و پرمعناي خود دور مي شود تا آنجا که از صراط مستقيم منحرف شده و بر اساس همين غفلت از خود واقعي ، دست به خودکشي و ... مي زند. زيرا نمي تواند پاسخگوي وجدان خود باشد ، و براي چنين انساني ، اين طور نيست که همواره به دنبال گمشده خود باشد، بلکه گوهر تابناک خود اصلي را به بهاي ناچيزي مي فروشد . امام علي (ع) در اين باره مي فرمايد : « اقبل علي نفسک ، بالادبار عنها »" با پشت کردن به خودپنداري و نفس عصيانگر ، به خود واقعي خويش روي آور ." البته اين ممکن نخواهد بود مگر آنکه خود اصلي درست شناخته شود .

آثار زيان بار خودفراموشي

اگر تصوير انسان از خود يک تصوير وهمي و پنداري و غيرواقعي باشد مبناي حياتش هم پنداري و انتظاري غيرواقع بينانه از خود و جامعه پيدا خواهد کرد: زيرا احساس خلاء و کمبود در زندگي مي کند و براي تدارک و جبران آن به هر چيزي تمسک مي جويد ، گاهي به آرايش و زيبايي به نحو افراط مي پردازد و گاهي هم به روابط ناسالم ، و ... که مي تواند آثار و عواقب بسيار سوئي براي خود و جامعه داشته باشد .

لذت در خود واقعي

اگر لذت ترک لذت بداني

دگر لذت نفس ، لذت نداني

سفرهاي علوي کند مرغ روحت

گر از چنبر آز ، بازش ستاني

و ليکن تو را صبر عنقا نباشد

که در دام شيطان چو گنجشک ماني

دو نوع توجه به خود داريم : که يکي ممدوح و پسنديده و ديگري مذموم و نکوهيده است . که در مورد اولي اين توجه باعث مي شود که شخص گوهرگران بهاي خود را شناخته و بهترين بهره را براي وصول به مقام ولايت ببرد . او با چنين توجهي پي خواهد برد که چه بوده و اکنون چيست و چه مي تواند باشد ." اي انسان خود را بشناس تا خداي خويش را بشناسي" (الجواهر السفيه هندوستان) ، تو که از نفس خود زبون باشي عارف کردگار چون باشي ،

اي شده در نهاد خود عاجز

کي شناسي خداي را هرگز ؟

بدين جهت خداي متعال به نفس که از اين مرتبه توجه برخوردار است قسم ياد مي کند : هر آينه به روز قيامت جداً قسم ياد مي کنم و هر آيينه به نفس ملامت کننده (مؤمن) جداً قسم ياد مي کنم .

اما توجه مذموم و نکوهيده آن است که انسان براي خويشتن خويش جا باز مي کند و با خودبيني و هواي خويش از نظام علي غافل شود . قرآن کريم مي فرمايد : "اي رسول ما مي نگري آن را که نفسش را خداي خود قرار داده" (جاثيه ، 23) .

اين نوع توجه به خود موجب حجاب و تاريکي نفس مي گردد و شخص را به وادي حيرت و سرگرداني مي کشاند . علي (ع) مي فرمايد : بدبخت کسي است که فريب هوا و هوس خود را بخورد . ايام جواني بهترين زمان براي مقابله با اين نوع توجه به خود است . زيرا شخص با وجود تهديدهايي که با آن مواجه مي گردد ، توان مقابله با آن "ناخودي" و هواي نفس را دارد .

محاسبه و بازنگري خود

از جمله عواملي که براي دستيابي انسان به تصوير واقعي از خود نقش بسيار مؤثري دارد بازنگري اعمال ، اخلاق و افکار است . و خداوند مي فرمايد:" و مانند کساني نباشيد که خدا را فراموش کردند و خدا هم آنها را از خود بيگانه کرد ، تا آنجا که خود را فراموش نمودند"(حشر ، آيه19) و در جاي ديگر : "اي انسان چه چيز تو را در برابر پروردگار کريمت مغرور ساخته است ؟" (انفطار ، آيه6) . امام موسي بن جعفر (ع) نيز با توجه به اهميت اين مساله در دست يابي به خود واقعي فرموده اند : "اي هشام از ما نيست کسي که هر روز خود را مورد بررسي قرار ندهد تا اگر کار نيکي انجام داده در افزايش آن بکوشد و چنانچه کار زشتي کرده ، از خدا آمرزش بخواهد و به سوي او باز گردد ." محاسبه نفس ، انسان را با خود و استعدادها و سرمايه هاي وجودي اش آشنا مي نمايد، لذا شناخت صحيح انسان از خود امري ضروري مي باشد .

رابطه خود با خدا

بدون هيچ ترديدي ، انسان به دنبال آرامش و امنيت است و اين امنيت تنها در سايه ارتباط با خداي هستي که کامل مطلق است به دست مي آيد. و هر رابطه که به غير از آن منتهي شود مذموم است . چه رابطه با خود ، همنوعان و موجودات ديگر . خداوند متعال مي فرمايد: "هر چيزي در معرض فنا و نيستي است و چه پروردگارت که صاحب حلالت و کرامت است باقي است. "(الرحمن ، آيه 26 و 27) وقتي که دارايي هاي انسان که همه چيز و همه کس اوست و هر کمالي ظهور جلوه گر اوست و هيچ کس بدون او صاحب هيچ کمال نيست چگونه انسان مي تواند در برقراري ارتباط با غير او به امنيت جامع ، جاودانه و ماندگار پروردگار نائل گردد .و اگر اين ارتباط وجود نداشته نباشد ، با خلاء در خود مواجه مي شود زيرا همه تلاش و سعي آدمي براي آن است که به اسماء حسني دست يابد و صاحب جلال و جمال الهي گردد .

ما عدم هاييم و هستي نما

تو وجود مطلق و هستي نما

انگيزه هاي ارتباط با خدا

1 – رابطه بر اساس طمع

2 – رابطه بر اساس خوف

3 – رابطه بر اساس محبت

که سومي از همه والاتر است زيرا توام با محبت و شوق ديدار معشوق است و عاشق تاب فراق و جدايي ندارد تا آنجا که وصال معشوق را حتي با قبول عذاب از سوي وي نيز ، مي پذيرد . چنان که علي (ع) به خداي بزرگ عرض مي نمايد :" گيرم که بتوانم عذابت را تحمل کنم اما چگونه در فراق تو صبر کنم و مقاومت نمايم؟ گيرم که بر گرماي آتشت تاب آورم اما چگونه محروميت از کرامت و جهل را تحمل کنم." (دعاي کميل) و در جاي مي فرمايد : "خداي من ! اگر مرا در آتش جهنمت افکني به آنان اعلام خواهم کرد که دوستدار توام" (مناجات شعبانيه)

موانع رابطه خود واقعي با خدا

شناخت عوامل و موانع بازدارنده ارتباط انسان با خدا ضروري است ، زيرا تنها درصورت شناخت موانع و آگاهي يافتن بر تاثيرات آن ها است که مي توان در صدد مبارزه با آن ها برآمد . و بايد توجه داشت که اين موانع در خودخواهي ، خودفراموشي و گرفتار شدن در دام «خودپنداري» جمع مي شوند

 از اين رو هر آنچه انسان را از «خود واقعي» دور کند و به «خودپنداري» مبتلا نمايد ، مانع اين ارتباط خواهد بود ، که اينگونه موانع را مي توان به صورت زير دسته بندي کرد

1 - منشأ فکري و عقيدتي مانند شرک و نفاق .

2-  منشأ اخلاقي مانند کبر ، حسادت ، دروغ و غيبت .

3 – منشأ عملي مانند ترک واجبات الهي و انجام محرومات شرعي .

تمام اين موانع انسان را از خود غافل مي کنند و به دنبال اين غفلت و خودفراموشي ،  شخص گرفتار غفلت از خدا و مبدأ هستي مي گردد .

خودبيني مانع رابطه

خودخواهي و خودبيني يکي از مهم ترين موانع رابطه «خود» با خداست زيرا انسان خودبين  همواره مي خواهد همه چيز بر طبق سليقه و ميل وي باشد و براي رسيدن به خواسته هاي خويش دست به هر کاري مي زند . خودبيني مرض و بيماري اي است که معالجه کردنش به راحتي امکان پذير نيست . علي (ع) مي فرمايد :"مخوف ترين وحشت ، خودپسندي و خودبيني است." (نهج البلاغه،حکمت ش31) ، امام صادق نيز در اين باب مي فرمايد : "همانا خداوند متعال مي داند که گناه بهتر از عجب و خودپسندي است و اگر خودپسندي نبود ، هيچ انسان مؤمني به گناه و عصيان مبتلا نمي گشت" (نورالثقلين،ج4،ص351) .

منبع : http://ghalamngo.com/pages/VijeName/kh/khodshenasi_vijename.htm

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 18
  • بازدید سال : 46
  • بازدید کلی : 613